پرورش گر نشانه ها

زندگی قلقلکت می دهد

بادها هو هو کنان؛ صدات می کنند

چرا نمی خندی؟ گوش نمی کنی؟

دریا آرام گرفته، خورشید از پس ابر لبخند می زند

زمین گهواره وار می چرخد

تلاطمی، تاریکی نیست

نفس زنان، آرامش را ببلعید

خدا به تو فضل کرده؛ سرت را بالا گرفته ای؟

سلام بر (دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ)


تقدس پیام آور خاتم


غمگین تاول نفهمی ام

میلرزم از نگاه نفرت

داغ عشق بر پیشانی

ای آدم ها خبر دارید کجا داریم می رویم؟؟؟

عمیق شو به خاتم پیامبران

وی جواب سنگ را با لبخند می داد

عیدی ما...

میلاد پاکی روح انسانی بعد یک ماه مهمانی

الغوث گویان؛ طالب شدیم بر خلصنا من النار ،ای پروردگار

جلا شدن یکباره و تقدیر تازگی دنیای درونی خویش

زدودن زنگارهای فطرت وجدانی

به پا، این همه نعمت را

توشه و دستاویزی برای اجابت دعا

میشه؟

عیدی ما ...

العجل...

تاوان

خودم را حذف کردم

تا تو را پر رنگ تر ببینم

امام خودم شده بودم

غم زجر گناه، تاوان ام

دریغ نکن دعایت را ازم


دلتنگم به ژرفای مرگ

هر روز زندگی ام را با تو شروع می کنم

با لحن،

زبان،

آهنگ مخصوص

خودمانی

در تک تک لحظه هایم با تو نجوا می کنم

می گویم از همه ،

نمی اندازم از قلم چیزی

در کنارم،

در قلبم،

در ذهنم

هر ثانیه از عمرم

حضورت را تداعی می کنم

ادامه نوشته

قدرت نبخشیدن، به طلاق امید

 

کجا را کج پا گذاشتیم که رسیدم به اینجا!

 

آن لحظه تاریک،چی بود. کی، چگونه و چرا روح ما را تاسخیر کرد. حالا که راه پیدا کرده به زندگی ما آیا باید از آن خوب پذیرایی کرد؟

وقتی به زبان می آید کلام "نا امیدی" و فاتحه دلبستگی به زیبایی و خوبی را برایت می سرایند؛ چنگ میزنی و میخواهی " سرو " بمانی آیا می دانی محل أمنت کجاست؟

فایده ناامیدی که اینقدر زود به سمتش کشیده می شویم،چیست؟ آیا دردی را التیام می دهد.

چرا ما را این بس نیست، چراغی خیلی کم سو از تاریکی محض، لذت بخش تر است.

عاشقِ منتظرِ پاک باخته می داند از چه میگویم.

می داند؛ قدرت نبخشیدن، به طلاق امید، یعنی چی!

آری دماوند و البرز بودن در زمستان سراسر یخ زده؛ سرو بودن در برهوت بی برگی، شاید کاری عبس باشد.

اما چشم های غبار گرفته را با اشک زلال امید غسل بدهیم می توانیم جور دیگر ببینیم.

 

 

آقای من،

شنیده ام که امید در این زمانه، مقامی هم شأن شهید در رکاب پیامبر را دارد؛ ولی چه کنم، دلتنگی جمعه هایی که یکی پس از دیگری تمام میشوند، راه گلویم را بسته اند اما داغ بر زبانم می زنم تا شکوه نکنم از دوری.

ادرکنی یا صاحبِ عصر و الزمان

لحظه حضور زمزمه گر عشق،نور باران

پیامبر مهجور

مضطر حقیقی در چه حالی است. وی در حصر نغمه غربت زمانه و حق تضئیع شده، جشن شادی 17ربیع الاول را گرفته است.

ذره ای از شأن پایکوبی برای سر سلسله خلقت و خاتم النبیاء کم نمی شود چرا که در این روز،روح ها و قلب ها شاهد آغازگری زمزمه عشق به نجات بخش عصر و زمان بودند.

چه کنیم که بوی خاکستر فراق و حزن سنگین غربت زمانه، سایه انداخته به شیرنی تولد عظیم.

اگر شدت غم تا به حال بی تابتان کرده باشد؛ عمق کلام را می توانید درک کنید. شده است بخندید اما درونتان خبری دیگر باشد.

با تمام وجود، قدمتان نور باران باد. شادا، که همچنان زیر چتر محبت ، سیراب عطر امیدیم.

خوش به حال عاشقان

 

هر زمان مزه مزه کردی عشق را ، طعم سحر انگیز می یابد انتظار

بی تابی ات؛ تو را به جنگ زمان می برد

لطف ندانستن وقت انتها در تنهایی

فقط؛ تورا

در صبر غوطه ور میکند

چشمانت همیشه نمدارست

دستانت به آسمان چنگ می زند

خدا خدا که نکند کم بیاوری

طعم تلخِ تیک تاک، ترک می اندازد به سکوتت

گر روح ات؛ خسته تر و زخمی تر

به سوز آه ؛ دمِ منجمد یأس  آب میگردد

خانقاه دلت، جولانگاه شورانگیز داغ غمت میشود

راه ندارد هیچ به حریم بلوری گوهر ناب

خوش به حال عاشقان

درد تویی درمان تویی

 

 

 دوران ما رقم خورد به سرگردانی

دوران ما وابسته است به انتظار آن کس

دوران ما می گذرد به غیبت نور، به مضطر بودن او،

دوران ما در گناه بندگانت، نیشخند کافرانت و کم عمقی مومنانت دست و پا می زند

عادت  کرده دوران ما به تلخی اش

انس گرفته دوران ما به بی دادش

راهی می جوید دوران ما اما بیراهه لذت ها

کس می خواهد دوران ما اما حد سوپراستارها

چرایی برای ظهور دعا، نیست فرجی؟

چرایی تنگی و محو شدگی سوراخ نا امیدیها

چرایی بی دردیمان از زخم های بزرگ چرکین

بیش از این خسته راه ؛ مگذار

هم اکنون ؛ برآورده می کنی آرزو را

 

 

  شهادت بزرگترین شهیده راه سعادت

 

مادر هجران کشیده؛ پایدارنده حقیقت؛ سایه دار جانشین پدر

رسالتت را بسیار بلند فریاد زدی چنانکه من تولدیافته در قرن ۲۱ آن را از لابه لای تعصب ها و سبک مغزی ها با کمی تامل و تعقل دریافت کردم.

بانوی من:

دق کردم در این زمانه...که مظلومیت را؛ به لگد کوبی غرور همسر دیدند ...دق کردم در این زمانه...که ظلم را؛ تنها به کبودی جای ضربه و آتش کشیدن درب خانه دیدند... تا به کی اشک می کشید از این راه... تا به کی راهشان گم شود در پس احساسی گری... تا به کی درب تعقل را قفل شده تنها باید نشست و نظاره کرد... تا به کی ؟؟؟

در اینجا کمی با عظمت راه شهادت  شهیده "ام ابیها" بیشتر آشنا بشوید

 

 

بزرگترین مهجوران عالم را میشناسی؟

باور کنید ما هنوز خیلی چیزا در مورد خاتم الانبیاء نمی دانیم

امروز رویکرد نو و بکری نسبت به ایشان پیدا کردم که تا چند ثانیه ای نمی توانستم از جام بلند شوم

مقام و جایگاه ایشان در جهل، خرافات، حتی تنگ نظری و حسادت افراد کمتر یا اصلا دیده نشده است

 

خداوندا

قبلا فکر می کردم امام زمان است که در این عصر اینقدر مهجور و ناشناخته است اما هرچه به دنبال عقبه و پیشینه این مهجوریت گشتم,یافتم که تک تک امامان بعد پیامبر خاتم و بعد انبیاء گذشته همه مهجور هستند و در آخر می دانید منبع و سرچشمه همه اینها را در کجا یافتم؟!

آری؛ همه در نبود شناخت صحیح از خالق هستی و رب العالمین یافتم

تصمیم دارم بنای این وبلاگ را از بحث خداشناسی آغاز کنم

کاملا بی غرض و بی تعصب

با این فضا می توانید راحت مطالبتان را در میان بگذارید و انسانیت ؛اخلاق ؛ آزادی بیان و عقیده در این فضا کاملا رعایت می شود

 

تولد خاتم انبیاء مبارک

سلام به همه خوانندگان این وبلاگ

این وبلاگ به طور رسمی از روز تولد پیامبر خاتم برای ترویج دین ایشان شروع به کار خواهد کرد